Sunday, 22 May 2011

استراتژی گسترش و تقویت شبکه های اجتماعی در داخل دانشگاهها

حامد هنرخواه

نقدی منصفانه تر بر حرکت ۲۵ اردیبهشت!

تا به حال در مورد حرکت ۲۵ اردیبهشت انتقاداتی از سوی برخی دوستان و از رسانه های مختلف صورت گرفته و به نظر می رسد که بسیار کوبنده و مخرب بوده و اگر از ناپختگی این حرکت انتقاد می شود؛ بهتر است روشی و ارایه راهکاری مشخص جایگزین این حرکت شود که هم اکنون نیز مثل گذشته قدرت سازمان دهی دانشجویان در دانشگاه های مختلف را داشته باشد تا فعالین جدید دانشجویی که هیچ التزامی به ادامه راه و روش ما (فعالین سابق)، ندارند و از طرف دیگر حق فعالیت نیز دارند؛ دچار سرگردانی نشده و بدبینی و سرخوردگی به وجود نیاید. به نظر بنده هم انتقاداتی به این حرکت وارد است و روش انتقادی به دور از نگاه انحصارطلبانه ایجاب می کند که اگر موفقیتی در آن سطح و گستردگی که این دانشجویان برای ۲۵ اردیبهشت تبلیغات کرده اند؛ صورت نگرفته و تنها مطابق اخبار همین سایت (دانشجونیوز)، در دو دانشگاه موفقیت هایی داشته؛ به جای حمله به این دسته از دانشجویان که تنها گناهشان کمی تجربه و ناپختگی است؛ اولاً در آن حدی که صورت گرفته گفته شود و به هیچ انگاشته نشود و ثانیاً با جایگزینی راهکارهای مناسب و بیان ظرافت های سازمان دهی به هدایت آن ها بپردازیم تا بعد از این شاهد حرکت های بهتری باشیم نه اینکه باعث دلخوری آن دسته از عزیزانی شویم که در دو دانشگاه مازندران و آزاد تهران مرکز، اعتصابی گسترده کرده اند (دست کم بنا بر گزارش همین پایگاه خبری). البته دفتر تحکیم وحدت نیز طی بیانیه ابتدای سال تحصیلی 89-90 در بخشی از بیانیه اش ذکر می کند که:

"حرکت های حق طلبانه، مدنی و شناسنامه دار دانشجویی در طول یک سال اخیر با سرکوب شدید نهادهای امنیتی و نظامی مواجه شده است. سرکوبی که باز نمایانگر تلاش برای بستن یکی دیگر از منافذ تنفسی جامعه است. در این میان غالب دانشجویان که همواره ظرف فعالیت های سیاسی-اجتماعی خود را فضای علنی دانشگاه و تحت شعارها و مطالبات مشخصی تعریف کرده بودند در حال بازتعریف و اتخاذ استراتژی های جدید برای فعالیت هستند. سال تحصیلی که اکنون در آستانه آن قرار داریم برای فعالین دانشجویی سال بازتعریف فعالیت ها و تدوین استراتژی های جدید فعالیت است. در این سال در صورت تداوم سیاست سرکوب از طرف حاکمیت، فعالیت های دانشجویی در شکل و قالب های گذشته کمتر قابل اتکا است و نقش و جایگاه تشکل های شناسنامه دار در فعالیت های دانشجویی نیازمند بازنگری است"

بنابراین بر خود لازم و واجب دانستم که متن زیر را که از مدت ها پیش نگاشته بودم؛ تکمیل کرده و آن دسته از راهکارهایی که در اثر فعالیت در تشکل های مردم نهاد که از سال ۷۹ به این سو داشته ام و به نظرم می رسد را بدین طریق بیان کنم تا این شیوه انتقادی پررنگ شود که انتقاد، مساوی سرزنش انگاشته نشود و سازندگی در آن باشد. این مطلب را برای فعالین جدید دانشجویی نگاشته ام و آن را خالی از نقص ندانسته و از انتقاد سازنده از سوی فعالین باسابقه و جدید استقبال می کنم.

استراتژی گسترش و تقویت شبکه های اجتماعی در داخل دانشگاهها

یک جامعه برای یک استراتژیست را میتوان به یک مزرعه تشبیه کرد که کشاورز میخواهد به حداکثر محصول برسد. زمین این مزرعه افکار عمومی و متغیرهای روانشناختی و جامعه شناختی درون آن است. بنابراین شناخت این زمین در سه سطح مطرح میشود:

1- قواعد حاکم بر عملکرد فرد در وضعیت جمعی و قواعد حاکم بر رفتار یک واحد جمعی چیست؟
2- وضعیت فعلی افکار عمومی داخل این جامعه چگونه است؟ و چه تقسیماتی بر اساس نوع دستکاریای که ما می خواهیم انجام دهیم، وجود دارد؟
3- چگونه میتوان با استفاده از قواعد مذکور و با در نظر گرفتن شرایط متغیر زمانی و مکانی به هدف رسید؟

بر این اساس باید دو دسته دانشگاه را لحاظ کرد:
1- دانشگاه هایی که به دلایل مختلف تا به حال حرکت سیاسی انجام نداده اند.
2- دانشگاههایی که دست کم یک بار در طی 4 سال گذشته حرکت سیاسی داشته اند.

برای آن دسته از دانشگاه هایی که تا به حال کنش جمعی نداشته اند، باید دید که علت چیست و ابتدا علت را شناخت و سپس راهکار فراخور آن دانشگاه را ارایه داد. بنابراین اینکه فکر کنیم که یک راهکار در همه جا جواب میدهد اشتباه بزرگی است که یک استراتژیست را از واقعیت دور کرده است. فعالین دانشجویی حاضر در دانشگاه ها برای شناخت علت عدم کنش سیاسی در یک دانشگاه، بهتر است قبل از هر حرکتی موارد زیر را لحاظ کنند:

1- آیا در دانشگاه آنان تشکلهای مستقل دانشجویی (هرچند بدون فعالیت سیاسی)، وجود داشته یا دارد؟ آنچه اینجانب از سال 79 در تشکلهای مستقل جوانان که زیر نظر سازمان ملی جوانان فعالیت میکردند؛ مشاهده کردم و سپس با ورود به دانشگاه در سال 85 و شروع فعالیت در تشکل اصلاح طلب دانشگاه بین الملل قزوین شاهد آن بودم و دقتی نیز بر روی روند فعالیتهای تشکلهای منتقد در برخی دانشگاههای دیگر داشته ام؛ این تشکلها (NGO ها)، به میزانی که در دوران دولت اصلاحات با آزادی نسبی فعالیت میکردند؛ باعث ایجاد حساسیت سیاسی در افراد و تقویت شبکه های اجتماعی و انباشت تجربه در یک اجتماع مشخص (در اینجا دانشگاه) می شدند. اما رفته رفته فشارها بر این تشکلها افزون گشت و روند رو به تزایدی از برخورد با تشکلهای منتقد دانشجویی در دانشگاههای مختلف و در دوران اول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد پدید آمد. به میزانی که این تشکلها با برخورد نهادهای امنیتی مواجه شدند؛ درونگراتر شده و تصمیم گیریها حالت متمرکزتری پیدا
کرد. به گونه ای که از دخالتها و نظارتهای مجامع عمومی آنها کاسته شده و روشهای انحصارطلبانه در مواردی مشاهده میشد. بعضا این وضع از یک سو باعث دلخوری نیروهای با بنیه فکری قوی یا دگراندیش شد و آنها را از دفتر این تشکلها راند و نیروهای با بنیه علمی ضعیفتر را جایگزین آنها ساخت و از دیگر سو تفکری را در سطح اجتماع این دانشگاهها به وجود آورد که "فعالیت دانشجویی، فقط در داخل این تشکلها ممکن است و به صورت گروههای مستقل و خودجوش ممکن نیست". چرا که فعالیت عیان و بعضا تند برخی چهره‌ها تحت حمایتهای بدنه دانشجویی این تشکلها به صورت قهرمان گونه ای تعبیر میشد و نه تنها تشویق های دانشجویان، جذابیت این نقشها را افزون میکرد؛ بلکه درست زمانی که این حمایت در فرجه های امتحانات یا دوران تعطیلات تابستان برداشته میشد؛ برخوردهای قهری صورت میگرفت و عدم توانایی برای ادامه مسیر توسط این به ظاهر قهرمانان، باعث سرخوردگی بدنه دانشجویی میشد. که البته همیشه استثنائاتی نیز وجود داشته اند که حتی یک تنه ادامه مسیر داده و این سرخوردگی را تا حد زیادی جبران مینمودند (امثال مجید توکلی). یکی از عمده برخوردهایی که به صورت یک موج فراگیر در تمام کشور آغاز شد؛ در ایام فرجه های 89 بود که وضعیت مشابه در اکثر دانشگاههای کشور (عدم موفقیت برای - امتحانات ترم اول سال تحصیلی 88 تعلیق امتحانات و کنشهای اعتراضی دانشجویان برای اعتراض به احکام انضباطی فعالین اصلی دانشجویی در آن دانشگاه) این تصور را به وجود آورد که "حتی این به اصطلاح قهرمانان (و در اکثر موارد، افراد عادی) هم از تیررس نهادهای امنیتی در امان نیستند و وقتی اینها به طور کامل به دانشگاه ممنوع الورود شدند؛ پس ما جای خود داریم!" این محتوای فکری را من بارها و بارها در مصاحبه هایم با بدنه دانشجویی حاضر در تجمعات، به صورت های مختلف مشاهده کردم و به یقین رسیده ام که روش فعالیت در گروه های با اعضای مشخص و در شرایط فعلی باعث ایجاد این تفکر در دانشجویان میشد. چرا که این طرز فکر در طول سالیان رواج داشت که "برای فعالیت و در امان ماندن از برخوردهای قهری کمیته های انضباطی یا نهادهای امنیتی دیگر، باید زیر چتر حمایتی این دفاتر رسمی رفت" و از دیگر سو وقتی که برخوردها با فعالین دانشجویی تا این حد شدید شد؛ این باعث آسیبی به افکار عمومی دانشگاهها شد که ذکر آن رفت و بعد از بسته شدن تشکلهای منتقد دانشجویی، عملا شاهد رکود زایدالوصفی در عرصه کنشهای دانشجویی بودیم که به بیانیه ابتدای سال تحصیلی90-89 دفتر تحکیم وحدت منجر شد. در واقع این برخوردها از یک سو باعث دلسردی مقطعی بدنه دانشجویی از ادامه اعتراضات شد و از دیگر سو برخی از دانشجویان را به طور خودجوش به عرصه پخش نشریات و بیانیه ها با عناوینی چون "جمعی از دانشجویان مستقل" کشاند.

اکنون نیز طرح شاعبه های هدایت حرکت 25 اردیبهشت از بیرون دانشگاه و توسط عناصر غیردانشجو از سوی برخی فعالین باسابقه نه تنها باعث دلسردی فعالین جدید میشود بلکه نشان از عدم درک اقتضای شرایط این دانشجویان و فضای به شدت امنیتی داخل این دانشگاهها دارد که جدای از خواست فرد یا گروه خاصی، خود به خود تفکر سازماندهی به حرکتها، توسط افراد ناشناس را به ذهن دانشجویان متبادر میکند و تاریخ، گواهی محکم بر این مدعی است که بروز چنین وضعی واکنش طبیعی جامعه در هنگامه ی برخوردهای شدید نهادهای امنیتی با جنبشهای اجتماعی است. کما اینکه مطالبات جنبش سبز نیز در اثر برخوردها در حد گفتمان اصلاح طلبانه باقی نماند و امروز در اکثر بخشهای این جنبش به تغییر کلیت نظام تبدیل شده است و این لزوما به معنی استفاده از روشهای خشونت آمیز برای دگرگونی نیست بلکه اساسا دگرگونی نظام های سیاسی به صورتهای مختلفی محقق میشود که جای بحث دیگری دارد. این نوع از سازماندهی دانشجویی را نمیتوان به رسیدن به مرحله اقدامات مسلحانه – آن گونه که در قبل از انقلاب 57 بروز کرد – محکوم نمود و اتفاقا عدم درک این واکنش طبیعی و عدم نزدیک شدن به آن است که خطر غلطیدن نیروهای جوان و پرهیجان به سمت خشونت ورزی را افزون میکند چرا که خشونت زاده عدم تجربه است و سیاستورزی زاده تجربه. این تجربه از فعالین باسابقه باید به بدنه دانشجویی انتقال یابد و با حمله کردن و محکوم نمودن غیرمنصفانه و تخطئه های تمام عیار (ندیدن حرکت دانشجویان دانشگاه مازندران و تهران مرکز و برخی دانشگاههای دیگر)، نمیتوان به این جریان خودجوش نزدیک شد و این تجربیات را منتقل کرد و حرکتها را کنترل نمود.

2- ترکیب جمعیتی چگونه است؟ یعنی:
چه طبقات اقتصادی در دانشگاه مورد نظر موجود است؟ و چقدر از دانشجویان از شهرهای بزرگ به آنجا می آیند؟ (دو عامل موثر بر بروز اعتراضات قوی دانشجویان دانشگاه آزاد قزوین، در مناسبتهای مختلف)، تراکم جمعیتی چگونه است؟ (که به دو پارامتر نزدیکی دانشکده ها به هم و جمعیت کل دانشگاه بستگی دارد. یعنی هرچه دانشکده ها نزدیکتر به هم و پرجمعیت تر باشند بهتر است. مثلا وسعت دانشگاه تبریز تقریبا با دانشگاه تهران یکی است اما از نظر تراکم با هم یکی نیستند و همین، تأثیرگذار است) چقدر از دانشجویان دارای سن بالا (مقطع کارشناسی ارشد)، هستند؟ (چون خود سن نیز باعث دو ویژگی میشود: یکی اینکه معمولا در بین دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد به احتمال بیشتری افراد با تجربه از دانشگاههای سیاسی وجود دارند که حتی وجود یکی از آنها در جمع دانشجویان کم تجربه تر کارشناسی بسیار سودمند واقع میشود و دوم اینکه خود سن، عامل مهمی در ثابت قدمی است چون بنا بر تحقیقات روانشناسی رشد، با افزایش سن، شحصیت افراد و نحوه ی
عملکردشان کمتر از قبل لرزان است و بیشتر از ایده آلگرایی و کم صبری دور میشوند) و در نهایت اینکه چقدر عوامل سرکوب و همسو با حکومت در آن دانشگاه وجود دارد؟ (این عامل معمولا در دانشگاههای پیام نور قوی تر است و یکی از موانع محسوب میشود)

3- محل دانشگاه کجاست؟ یعنی:
اولا ؛ دانشگاه در چه شهری واقع است؟ (هر چه شهر سکونت بزرگتر، مدرنتر، دارای اقوام سازگارتر با
جنبش سبز و دارای پیشینه ی کارهای مداومتر فرهنگی باشد؛ بهتر است. هرچه ویژگیهای مدرن بودن مثل وجود NGO ها و سبک زندگی مدرن در آن شهر بیشتر باشد و هرچه جریانهای جدایی طلب کمتر بر افکار عمومی و از جمله دانشگاه موثر باشند و هرچه افراد باسابقه ی فعالیت در احزاب ریشه داری مثل جبهه ملی، نهضت آزادی و ملی – مذهبیها و دیگر افراد باتجربه، سابقه ی فعالیت بیشتری در آن شهر داشته باشند، احتمال انتقال تجربیات موفق و ماندگار مبارزه به داخل دانشگاه هم بیشتر میشود). کمااینکه روشهای مبارزه مسالمت آمیز، میراث فکری بزرگانی چون مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی است.

ثانیا ؛ دانشگاه در کجای شهر واقع است؟ (هر چه دانشگاه به مرکز شهر نزدیکتر باشد؛ کنشهای دانشجویان و مردم عادی بیشتر به هم پیوند خورده و تأثیر همافزایی دارد که این در سیاسی شدن و انباشت خاطرات فعالیت سیاسی در دانشگاه موثر است و خودِ یک فرهنگ سیاسی، ورودیهای جدید را هم سیاسی میکند. دانشگاه امیرکبیر و تهران و صنعتی شریف بهترین مصادیق برای دانشگاههای متأثر از مرکز شهر بوده و دانشگاه شهید بهشتی – که دارای همان سطح از قدمت و تراکم و جمعیت و سطح دانشجویان است – مصداق عدم حضور در مرکز شهر است که همین عامل باعث کمتر سیاسی بودن – نسبت به دانشگاه تهران – این دانشگاه شده است).

4- اساتیدش چقدر قدرت دارند؟ یعنی:
از لحاظ علمی رتبه ی دانشگاه در چه سطحی است؟ (که منظور سطح علمی اساتید به طور کلی است و سطح بالای اساتید به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر افکار دانشجویان اثرگذار است. مثلا حضور اساتیدی مثل دکتر حسین بشیریه در دانشگاه بسیار مفید بود و البته هنوز هم آثار ایشان برای کنشگران سیاسی مفید واقع میشود).
آیا تجربه فعالیت سیاسی دارند؟ (که اگر بخواهند با دانشجویان ارتباط گرفته و راهنماییشان کنند؛ بودن در بدنه ی نظام بر نحوه ی راهنمایی مبتنی بر واقعیتها کمک خواهد کرد) و در نهایت؛ آیا انجمنهای مستقل اساتید در آنجا وجود دارند و در حال فعالیت هستند یا خیر؟

5- چه رشته هایی و در چه سطحی در دانشگاه وجود دارد؟ بی شک وجود رشته های علوم انسانی (علی الخصوص جامعه شناسی و تاریخ و روانشناسی و اقتصاد)، نقش به سزایی در کیفیت حرکتها و تداوم آنها دارد و هرچه دانشجویان مقاطع بالاتر در آن دانشگاه بیشتر باشند، این تأثیر بهتر است. در مشاهدات سالیان، همواره این را دیده ام که یک فعال دانشجویی مثلا رشته های فنی مهندسی هرگز به اندازه یک دانشجوی رشته جامعه شناسی یا روانشناسی دید علمی به مبحث جنبشهای اجتماعی یا هر پدیده ی انسانی ندارد مگر در موارد استثنایی که مطالعه دانشجوی فنی از کل دانش انباشته شده در طول تحصیل دانشجوی علوم انسانی بیشتر باشد. مثال بارز این وضع دانشگاههای علوم پزشکی هستند که معمولا سیاسی نیستند (حتی اگر در تهران هم باشند) که به نظر می
رسد نوعی تصورات کلیشهای در این دانشگاهها از ابتدا به وجود آمده که دانشجوی این دانشگاهها را از فعالیت بازمی دارد.

6- آیا آن دانشگاه دانشجوی کشته یا زندانی دارد یا نه؟ و اینکه آن فرد یا افراد از چه جایگاه و مقبولیتی برخوردار بوده اند؟ در دانشگاههایی که این افراد هستند؛ یکی از پتانسیلهای لازم را دارند. دانشگاههای علم و صنعت (شهید کیانوش آسا) و دانشگاه آزاد قزوین (شهیدان: امیر جوادیفر و اشکان سهرابی)، دو نمونه بارز از دو دانشگاه سراسری و آزاد هستند که از روی محتوای شعارها و صدور بیانیه ها کاملا میتوان به اهمیت این عامل در ایجاد انگیزه ی تجمعات اعتراضی چه در فراخوان دهندگان و چه در استجابت کنندگان پی برد.

پس از تشخیص علل عدم حرکت در آن دانشگاه میتوانیم با توجه به ظرفیتهای آن دانشگاه به طراحی استراتژی بپردازیم. اما آنچه در هر تغییری بسیار مهم است؛ رعایت چند نکته ی ضروری است:
1- تغییر یک فرآیند تدریجی است و ناگهان نمیتوان از دانشگاهی انتظار کنشهای جمعی داشت. حتی در دانشگاهی که سیاسی بوده ولی مدتی است که دچار رکود شده؛ باید طی مراحل کرد تا به حد مطلوب رسید مگر اینکه دانشگاه از فضای سیاسی کشور متأثر شود و کنش جمعی در آن اتفاق بیفتد. اگر هم در دانشگاهی که در آن حرکتی نبوده؛ کنش جمعی میبینیم؛ حتما در برخی مواردی که ذکر آن رفت؛ ظرفیت داشته است. مثلا در دانشگاه آزاد قزوین که یکی از فعالترین دانشگاههای آزاد پس از انتخابات 88 بوده است؛ ما تا قبل از انتخابات شاهد کنش جمعی در آن نبودیم ولی وجود پتانسیلهایی باعث شده که حرکتهای بسیار پایدار و خوبی و حتی بهتر از دانشگاه بین الملل قزوین – به عنوان یک دانشگاه با قدمت سیاسی بیشتر که در همان شهر واقع است و به لحاظ حضور رشته های علوم انسانی و برخی عوامل، مساعدتر است – انجام شود. جمعیت حدود 39999 نفری (در مقایسه با حدود 7599 نفر جمعیت دانشگاه بین الملل)؛ ترکیب جمعیتی ای که اکثرا از تهران میآیند؛ عدم تشکلهای دانشجویی با فعالیت عیان که باعث گرایش دانشجویان به سمت تشکیل هسته های مخفی پخش نشریات و بیانیه ها شد و درست از زمانی که در دانشگاه بین الملل حرکتها توسط یک تشکل به اصطلاح شناسنامه دار سازماندهی میشد؛ این گروهها نه تنها با پخش نشریات در حد وسع مالی از پتانسیل مالی و توان خود دانشجویان برای تکثیر نشریات – فقط در بین دوستان و آشنایان – استفاده کردند بلکه هزینه های داده شده در مقایسه با وضعیت مشابه در دانشگاه بین الملل بسیار کمتر بود. همین شیوه ی گروههای پخش نشریه (مخفیانه و متکی بر پتانسیلهای مالی دانشجویان)، بود که باعث استحکام شبکه های اجتماعی در این دانشگاه به حدی شد که از روی فیلمها و گزارشات متعدد به جرأت میتوان گفت که بهترین خروجی در 16 آذر 88 و 89 را این دانشگاه داشت چرا که پرتعدادترین تجمع این روز، در این دانشگاه برگزار شد. این در حالی است که فعالین دانشجویی این دانشگاه فریب تطمیع های مسولین برای دایر کردن یک دفتر تشکل دانشجویی را نخورده و در حالی که به تجربه تلخ دانشگاه ما (بین الملل)، اشاره میکردند؛ بر روش خود استقامت ورزیدند و همگان شاهد موفقیت این روش سازماندهی جدای از طرح و ایده بوده و هستیم.

جدای از بحث مذکور ذکر این نکته ضروری است که بدون بسترهای مناسبی که ذکر آن رفت؛ کنش جمعی ممکن نیست. ممکن است مکانی اسم دانشگاه را داشته باشد و دانشجو بپروراند ولی چون بسترهای مناسب بسیار کمی دارد؛ بینش و توانایی کنشهای سیاسی در آن دانشگاه فرق چندانی با مردم عادی آن شهر نداشته باشد. اصولا بینشهای سیاسی و خودآگاهیها، با تأثیر فرد از محیط و ترغیب فرد در وضعیت گروهی شکل میگیرد.

2- بررسی افکار عمومی در تمام مراحل؛ که انجامش لازم است و بهتر است با توجه به نیاز آن دانشگاه پاسخ داده شود. مثلا ممکن است در یک دانشگاه شرایط صنفی به گونهای تغییر کند و مثلا حراست دانشگاه به پوشش دانشجویان به شدت گیر دهد. در این شرایط صرف تأکید بر ضرورت نافرمانی مدنی از سوی افراد صادرکننده بیانیه در آن دانشگاه به دانشجویان، موثر واقع نمیشود بلکه باید با در نظر گرفتن افکار عمومی آن دانشگاه و اینکه در مورد فشار موجود چند درصد مخالفند و چند درصد از مخالفین حاضر به ابراز مخالفت هستند؟ و آن‌ها که نیستند، باید دید چرا؟ چه نقصی وجود دارد که مانع میشود؟ تمام اینها از دانشگاهی به دانشگاه دیگر فرق دارد و باید برای رفع موانع خاص خودشان به آنها آموزش داد.

اما در این میان روشهایی نیز وجود دارند که معمولا میتوان به طور عام به کار برد. این روشها همگی با توجه به ماهیت نظام طراحی شده اند چرا که وقتی ما در حال مبارزه با یک پدیده خطرناک هستیم اول باید محور رفتارهایش را بشناسیم. مطابق نظر بسیاری از کارشناسان و منابع علوم سیاسی این نظام یک نظام توتالیتر است. یعنی اگر تمام رفتارهایش در شنودها، منحل کردن NGO ها، نفوذی فرستادنها و بازجوییها و از همه مهمتر جلوگیری از پتانسیل های مخالفت در آینده (که وجه تمایز اصلی رژیمهای دیکتاتورمنش و رژیمهای توتالیتر است)، را خلاصه کنیم یک محور دارد: "ایجاد یک جامعه ی اتمیزه شده که در آن مردم از بس میترسند؛ از هم تأثیر نمیگیرند و مجبور به تبعیت از این نظامها هستند" البته تلاش نظام جمهوری اسلامی ایران در این جهت است ولی در اوایل دهه 69 تا حد زیادی این وضعیت ایجاد شد که یک همسایه حتی موظف می شد که همسایهاش را که تنها گمان می برد یک مجاهد
است را به کمیته محل معرفی کند و حتی برادر یا فرزند خودش را!!!

بر اساس این شناخت و با توجه به نقصهای دانشگاههای بدون حرکت میتوان به طراحی استراتژی پرداخت. از جمله استراتژیهای مفید که در صورت انجام مرحلهای، میتواند موجب ایجاد حرکت در این دانشگاهها شود، از قرار زیر است:

1- اصلاح تصورات قالبی نسبت به دانشگاه که حتی یک نفر هم میتواند انجامش دهد. شعارنویسی ها داروی بسیار مفیدی برای این شرایط است! مخاطب (دانشجو)، با شعار مواجه میشود و کم کم این تصور که در دانشگاه ما خبری نمیشود؛ اصلاح میشود.

2- پخش نشریات و مقالاتی که حتی یک نفر مینویسد و نهایتا با کمک دوستش آن را در اماکن عمومی (مثل کلاس ها و سرویسهای بهداشتی)، جا میگذارد و در پایان نشریه برای دیگران مکتوب میکند که این نشریات را تکثیر کنند. این نشریات میتوانند به صورت فایلهای کامپیوتری درآیند و در صفحه ی دسکتاپ کامپیوترهای سایت دانشگاه جا گذاشته شوند و از مخاطب خواسته شود که به دوستان نزدیکش بدهد. انجام این کار تصورات قالبی را اصلاح خواهد کرد و هم اینکه اگر درگیر کردن تدریجی افراد در مشارکت برای پخش فایلها رعایت شود؛ انجام کنشهای ملایم به تند، کم کم افراد را درگیر موضوع کرده و پرورش میدهد. وقتی این حالت تا حدی گسترش یابد؛ آمادگی برای مرحلهی بعدی ایجاد میشود.

3- سپس ترغیب مخاطب به بحث در گروههای دوستی به عنوان یک کنش سیاسی که موجب نزدیک شدن افراد به هم و شکلگیری گروههای همفکر میشود؛ میتواند گام بعدی باشد. این ترغیب میتواند با تشریح اثر مفید این بحثها ایجاد شود.

4- از این پس شرایط برای ارتباط گروههای مخفی سازماندهنده، با افکار عمومی دانشگاه برقرار شده و میتوان نبض آن دانشگاه را به دست گرفت. چگونه؟ کافی است در پایان نشریه ی هفتگی از دانشجویان خواسته شود؛ نظرشان را در مورد نشریه به آدرس اینترنتی خاصی پست کنند. یا اگر این امکان نیست؛ میشود به صورت رندوم (تصادفی)،دست کم از 39 نفر پرسش کرده و نتایج را از نمونه 39 نفری و با در نظر گرفتن کمی احتمال خطا به جامعه چند هزار نفری تعمیم داد. باید دقت کرد که رقم 39 حداقل نمونه ی تأیید شده در علم آمار است و پرسشها باید به صورت بی طرفانه پرسیده شود تا هم نتایج سودار نشود و هم امکان شناسایی برای عوامل سرکوب به وجود نیاید. این حداقل روش علمی برای تشخیص بستر دعوت برای تجمع یا هر کنش جمعی دیگری است.
پس از طی این مراحل است که میتوان انتظار شکلگیری بستری از شبکه های اجتماعی را داشت که کنشهای جمعی ناشی از این بستر نیز استحکام لازم را داشته باشد. درست مثل زیربنای یک ساختمان!

5- از جمله حرکتهای موثر دیگر در تقویت شبکه های اجتماعی که پس از طی این مراحل، مفید واقع میشود؛ نشان دادن راههای غیرمستقیم مبارزه است. راههای غیرمستقیم بر اقدام فعال تک تک افراد برای تشکیل گروه بر اساس علایقی است که در حال حاضر در دیگران وجود دارد و فرد فعال، تنها باید آنها را کشف کرده و بین افراد با علایق مشترک پیوند گروهی برقرار کند.
به طور کلی تشکیل هر نوع گروهی – حتی غیرسیاسی – درست برخلاف میل نظامهای تمامیت خواه است چرا که گروه میتواند هویت مستقل از خواست تمامیتخواهان را تشکیل دهد و همین هویت مستقل یک تهدید بالقوه برای این نظامها محسوب میشود. بیخود نیست که حمله به سازمانهای مردمنهاد (NGO ها)، یکی از علایمی است که تقریبا اکثر کارشناسان علوم سیاسی جزء چند علامت مهم شناسایی نظامهای توتالیتر برمیشمرند.
رفتن به کوه و طبیعت که با انگیزه ی روابط کنترل شده دختر و پسر در جمع دوستان باشد؛ برپایی میهمانیها و یا دور هم جمع شدنها در گروههای کوچک و پراکنده؛ شناسایی علایق مشترک فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی و تشکیل گروه بر اساس اهداف مشترک از جمله روشهایی است که میتواند باعث شکلگیری هسته های اولیه و پراکنده گروههای دوستی شده و اگر این اقدامات، به صورت هدفمند و با آگاهی از اثرات فعالیتهای مشترک بر شکلگیری شبکه های اجتماعی و پیوند خوردن مطالبات صنفی به مطالبات سیاسی صورت پذیرد؛ میتواند به مرحله اعتراضات خودجوشی که در یک جامعه مدنی پیشبینی میشود نیز برسد وگرنه یک شبه ره صدساله نتوان رفت! البته ناگفته نماند که این شبکه های اجتماعی حاصل از گروههای جامعه مدنی تا حدی هم در جامعه ایران و در طول سالیان، ایجاد شده و در اینجا تقویت هرچه بیشتر آنها مدنظر است.

6- پس از محکم شدن شبکه های اجتماعی، ما یک دانشگاه قوی داریم که یک شهر را هم میتواند تحت تأثیر قرار دهد. این موضوع در شهرهای با دانشجوی زیاد اهمیت بیشتری دارد. نشانهی استحکام شبکه های اجتماعی، نافرمانی مدنی خودجوش است چرا که همانطور که گفتم شکلگیری هویتهای مستقل از خواست تمامیتطلبان، باعث این نافرمانیها میشود و این نافرمانیها مرحلهی قبل از بروز کنشهای جمعی است.
تمرکز تمام این روشها بر عمل فرد است. یعنی هر فرد به میزانی که تلاش کند، به ایجاد و تقویت شبکه‌های اجتماعی کمک کرده است. برخلاف اعتراضات معمول که تا یک عده توافق نکنند و جمع نشوند و همچنین از پیوستن دیگران مطمئن نباشند؛ حرکتی اتفاق نمیافتد و اگر هم اتفاق بیفتد؛ مداوم نیست. چون یک عامل خارجی (مثلا یک شوک سیاسی مثل تقلب در انتخابات یا شوک اقتصادی مثل گران شدن شدید یک کالای مهم)، باعث ایجاد آن بوده و نه شبکه های مستحکم و آگاه اجتماعی.

تا ویژگیهای یک جامعهی مدرن در جامعه وجود نداشته باشد، شوکها نقش شروعکنندهی حرکتها را دارند ولی باعث تداوم آن نمیشوند.

در ابتدای بحث به دانشگاه های دارای سابقه ی حرکت هم اشاره کردم. در این حالت تفاوتهای ظریفی نسبت به دانشگاههای بدون سابقه ی حرکت سیاسی وجود دارد که در ادامه به توضیح آن میپردازم:

1- در این دانشگاهها احتمالا فعالین شناخته شده هنوز وجود دارند که بهتر است از تجربیات آنها استفاده کرد ولی مشارکت با آنها در امور اجرایی با توجه به زیر نظر بودنشان بسیار خطرناک است. من بارها با این وضع برخورد کرده ام که نهادهای امنیتی بعد از آسیب رساندن به حرکتها، عوامل خودشان به پخش اخبار آن کمک میکنند تا بقیه به اصطلاح درس عبرت بگیرند و خطر نکنند! حتی یک مورد استثنایی بود که نهادهای امنیتی استان قزوین از طریق یکی از فعالین سابق شورای صنفی، اقدام به تحریک دانشجویان معترض – اما کم تجربه – کرد و نشریه ای هم تکثیر شد ولی سربزنگاه دستگیر شدند! نهادهای سرکوبگر، این حرکت را فقط برای این انجام دادند که بعد از ممنوع الورود شدن دانشجویان به دانشگاه و آسیبی که به افکار عمومی دانشجویان معترض وارد کردند؛ پروژه ناامیدسازی را تکمیل کرده و توسط عواملشان تبلیغ کنند که "ما آنقدر قدرت داریم که هر حرکتی را در نطفه خفه کنیم!" در حالی که کل سناریو توسط خودشان ترتیب داده شده بود که عامل تحریک دانشجویان و به دام کشیدن آنها چون سالها در شورای صنفی به اصطلاح شناسنامه دار فعالیت کرده بود؛ مورد وثوق دانشجویان بود! اساسا این نوع رفتارهای به ظاهر عجیب و غریب که تنها برای کنترل جامعه، صرف مبالغ هنگفتی از بودجه نظامهای توتالیتر پیشین را به خود اختصاص میداده و کارشناسان متعددی در خدمت اجرای این نوع برنامه ها هستند؛ در پیشینه نظامهای تمامیتخواه به وفور دیده میشود. این مشکل فرستادن نفوذی به سمت هدفهای مشخص، مشکل اصلی فعالیتهای عیان است در حالی که در دانشگاه آزاد اصلا چنین مشکلی وجود نداشت چون معلوم نبود نفوذیها باید به سمت چه کسانی بروند و خبرها حاکی از سردرگمی نهادهای امنیتی بود که کل سیستم عریض و طویل امنیتی را برای شناسایی این گروهها بسیج کرده بودند ولی همانطور که دیدیم؛ موفق به کنترل دانشجویان دانشگاه آزاد قزوین نشدند!

بنابراین دعوت به کنشهای جمعی تا زمانی که شبکه ها به حدی از قوت برسند که مشهود باشد؛ بسیار مهم است و باید تا زمان قوی شدن شبکه ها با احتیاط جلو رفت و صبور بود. در واقع در این فعالیتها عجله، سمی است که به شدت باید از آن پرهیز کرد.

2- در این دانشگاهها معمولا یک یا چندین مسأله ی حل نشده نسبت به علت شکست در حرکتهای قبلی وجود دارد که بر افکار عمومی قالب شده است. ابتدا باید آنها را به وسیله ی ذکر دلایل در نشریات و فعالیتهایی مثل شعارنویسی، تا حدودی حل و فصل کرده و از افکار عمومی دانشجویان زدود و بعد هر نوع حرکتی را پس از شکستن فضای رکود مطلقی که بر دانشگاه حاکم شده؛ شروع کرد.

3- ممکن است شکستهای قبلی در شرایطی ایجاد شده باشد که فعالین از امکانات دانشگاه استفاده کرده باشند (مثل دفترکار و بودجهای که خود دانشگاه همواره در اختیار دانشجویان معترض میگذاشته و انتظار کنترل دانشجویان از این طریق را داشته است). در هر حالتی به هیچ وجه نباید به سراغ آن امکانات رفت. اگر هم لازم شد که از امکانات رسمی استفاده شود نباید به شکل عیان و توسط افراد مشخص استفاده شود. چون به طور کلی الآن مبارزهی عیان و با جلب توجه، اصلا به نتایج خوب و پرباری چون مثال دانشگاه آزاد منجر نمیشود. پخش نشریات مختلف در جامعه که موجب تقویت روابط در یک سطح افقی (و نه به شکل هرمی)، میشود نشان از این دارد که تمرکز برخی از استراتژیستهای داخل هم بر گسترش شبکه ها در سطح جامعه و توسط افراد ناشناس است.

بچه های این دانشگاهها اگر سعی کنند با بچه های دیگر دانشگاهها ارتباط بگیرند بسیار مفید است و همین نکتهی مثبت حرکت 25 اردیبهشت 1390 بود ولی به جهت اینکه ارزیابی دقیقی از وضعیت داخل دانشگاهها موجود نبود و شتابزدگی مشاهده میشد؛ قابل نکوهش است. این کار موجب اتصال شبکه های اجتماعی داخل دانشگاهها به یکدیگر میشود. چیزی که تا پیش از این همواره به عنوان یکی از نقایص عمده جنبش دانشجویی در ایران مطرح بوده است. باید توجه داشت که وقتی از گروههای مخفی برای تقویت شبکه های اجتماعی به عنوان عاملی برای ایجاد ارتباط میان دانشگاهها یاد میشود؛ این زمانی مطرح است که عنصر اعتماد دانشجویان و افکار عمومی به گروههای با اسامی ثابت، بر اساس نوع عملکرد و مواضعشان پدید آمده و شبکه های اجتماعی داخل دانشگاهها به خاطر پخش و دست به دست شدن مکرر نشریه ها تقویت شده و سپس میتوان این شبکه ی واقعا موجود را به شبکه های اجتماعی دانشگاههای دیگر پیوند زد که کنشهای هماهنگ میان دانشگاهها باعث کاهش فشار بر دانشجویان معترض شود. هزینه هایی که تا پیش از این به خاطر عملکرد منفرد دانشگاهها بر دانشجویان خاصی تحمیل میشده و اتحاد بیشتر موجب رفع این مشکل است.

 

Posted via email from lissping

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.