حقوق افراد را نمي توان با هيچ بهانه اي ناديده گرفت . تاریخی رخ داده
است که من در آن نقشي نداشته ام اما من جامعه ي امروز را می بینم که
چگونه انسان از حقوق اولیه اش محروم می شود. و با شگفتي مي بينم كه علاوه
بر تضييع حقوق انساني توسط حکومتگران چگونه عده ای هگل وار بر طبل قوم
گرایی و نژاد برتر و زبان برتر می زنند تا شاید هیتلری دیگر دست ساخته ی
روشنفکران هگل مآب پدید آيد و البته طرف مقابل را می بینم که چگونه واکنش
تلافی جویانه و خصمانه می گیرد و البته بیشترین بهره را حكومت توتاليتر
از دعوای قوم گرایی برای بقای خود می گیرد.
تاریخ می گذرد اما واقعیتی هست که نمی توان با آن مبارزه کرد و هر جا حقي
از بين برود هر دوطرف تاوان آن را دير يا زود خواهند پرداخت . نمی شود
با استدلال انسانی را از خواست و حق اوليه اش محروم کرد . و این واقعیت
را نيز باید سنجید که انسان در ابتدا با زبان مادری اش فکر می کند و فقط
اینگونه می توانم محرومیت از حق اولیه ی آموزش زبان مادری را توجیه کنم
که حکومت دیکتاتوری ارزشهای خود را بر مردم تحمیل می کند و البته بسیاری
از حقوق اولیه انسانی همانند آزادی عقیده و فکر و وجدان در رژیم های
دیکتاتوری نابود می شوند. گویی که فقط حاکمان فاشیست حق حیات دارند و كمر
به نابودي انسانيت بسته اند.
"همه ی دیکتاتوری ها غیر اخلاقی هستند. دیکتاتوری از دید اخلاقی غلط است
زیرا شهروندان کشور را مجبور می کند بر خلاف باور های اخلاقی شان با
اهریمن همکاری کنند حتی اگر این همکاری همراه با سکوت باشد. دیکتاتوری
انسانی را که معتقد به یک مسئولیت اخلاقی است از این ویژگی محروم میکند و
او را تا یک صدم آن چه که باید باشد تنزل می دهد و هرگونه کوشش برای
انجام مسئولیت های انسانی را تبدیل به یک خودکشی می کند."
دیکتاتوری هم رژیم اتوریتر پهلوی را شامل می شود و هم رژیم توتالیتر
جمهوری اسلامی را.
و آنچه كه بر رنج طاقت فرساي مردم ایران مي افزايد اين است كه روشنفكران
جامعه نيز در دام بازي هاي لفظي هگل واري مي افتند و خود يك طرف دعوا مي
شوند و اين وسط معلوم نمي شود كه انسان امروزي چه نقشي از تاريخ ديروزي
دارد و شرافت انسان مدرن چه سهمي ازدعوا هاي لفظي تاریخ گرایی دارد و من
با خود فكر مي كنم تاريخ مصرف اين تاريخ قدرتمداريها كي به پايان ميرسد و
كي ارزش و شرافت انساني بر تخت مي نشيند و از تاريخ گذشته كشورمان تنها
براي پيشرفت جامعه ی امروز مان استفاده مي شود؟
و البته در اين آب گل آلود نوصيادان نو انديش نو ديني طمعه ي سكولار
اسلامي ! و دموكراسي ديني ! را مي اندازند و هزار تا استدلال مغلق وار
براي توجيه جنايات امام عزيزشان مي آورند و خواستار بازگشت به دوران
جنايات امامشان مي شوند. (و نيازي به تذكر روشنفكران نو ديني و بقيه ي
سياست بازان همه چيز دان ندارم كه سياست خيلي پيچيده است !!! بالاخره
بايد در حالت گذار به دموكراسي 31 سال ديگر نيز به جاي دروغگويي ريا
و تزوير كرد و مطالب تقلبي دموكراسي ديني و سكولاريسم اسلامي به خورد
مردم داد و انسان ياد دغلبازي هاي هگل مي افتد و لابد بعد از 31 سال
ديگر بايد كشور ما دموكراسي هيتلري ! را نيز تجربه كند.!!!)
هدفم هشدار از دام و مصیبتی است که روشنفکران همه چیز دان هگل مآب با
استدلالهای هگل وارشان ( مغلق گوییها و اصطلاح بافیهای سطحی ) خرد انسانی
را نابود میکنند و توان انسانها را که بايستي صرف مسائل واقعی و توسعه ي
حقوق انساني و پیشرفت فنی کنند به قهقرا می برند و به سمت مسائل لفظی
غیر واقعی سوق می دهند.
ترس اصلي من همه از اين است كه بار ديگر روشنفكران هگل مآب ايراني با
استدلال هاي مغلق وار و فريبنده شان بتوانند مردم كشورم را فريب دهند كه
البته خطر استدلال هاي مغلق وار اسلامگرايان نو بيشتر و جدي تر از نژاد
برتران و قوم گرايان است .
براي مقابله با مغلق گوييها و دغلبازيهاي اسلامگرايان نو با توجه به مشكل
اصلي گذار جامعه ي ايران از توتاليتاريسم به دموكراسي از افكار و مقاله
هاي پر محتواي دكتر رامين كامران استمداد مي گيريم كه صريح و واضح و
قاطع هستند و به خوبي پايه هاي توتاليتاريسم مدرن ايراني را شكافته اند.
اميدوارم كه ما مردم ايران آينده ي كشورمان را بر پايه هاي مغلق وار و
ويران شده ي توتاليتاريسم مدرن ايراني نسازيم تا آوارش حداقل بر سر
نسلهاي بعدي نريزد و بگذاريم تئوريها بجای انسانها بميرند و تئوريهاي
اسلامگرايان ايراني در روي همين صفحه هاي كاغذ آن قدر ضعيف شوند تا در
بيرون از صفحه هاي كاغذ نتوانند جان انسان هاي دگر انديش نسل هاي آينده
را بگيرند هرچند جان بسياري از انسانها را گرفته اند ولي اين جنايتها را
بايد در جايي قطع كرد و اين امر با مرگ نظام جمهوري اسلامي و جايگزيني آن
با دموكراسي ليبرال و لائيك انجام پذير است. " آینده کاملا باز است. ما می توانیم در آن نفوذ داشته باشیم . بنابر این
مسئولیت سنگینی بر دوش ما قرار گرفته که در باره اش هیچ نمی دانیم. چه
کار مثبتی می توانیم انجام دهیم؟ روشنفکران چه کار می توانند بکنند؟ "
اما چگونه پیام روشنفکران _ یا به قول فون هایک " سوداگران دست دوم
اندیشه ها" _ را دوباره قبول کنیم . اندیشه ها و تهییج های افلاطون و هگل
و مارکس را پوپر در کتاب جامعه ی باز به نقد کشیده است. کشتار های دسته
جمعی به نام یک نظریه و دکترین توتالیتری اختراع روشنفکران بود.
بار دیگر ناامید می شوم اما این بار روشنفکرانی چون سقراط و کانت و پوپر
را به یاد می آورم و می بینم که هیچ دلیلی نیست برخی روشنفکران دیگر _
روشنفکرانی روشن بین تر – سر انجام جهانیان را بشارت ندهند که هیاهوی
ایدئولوژی های توتالیتر و تام گرا براستی برای هیچ بود.
" اگر روشنفکران دست از تهییج مردم علیه همدیگر بردارند – که غالبا با
حسن نیت صورت می گیرد- همین باعث نیکی بسیار خواهد شد."
* لیبرالها به سه دلیل دست به دامن آزادی میشوند. اول از همه به حرمت خود
آزادی كه محفوظش میدارند. دوم به این دلیل كه به محدودیت اطلاع خود
معترفند و در این باب خیالپردازی و لافزنی نمیكنند. سوم از این جهت كه از
فكر كردن نمی هراسند؛ ایدئولوژی هایی كه برای همه چیز جواب آماده دارد
مناسب ذهن كسانی است كه بار فكر كردن بر ذهنشان سنگینی میكند و در صددند
تا هر چه زودتر خود را از وزنهٌ آن خلاص كنند. *
" ما باید با احتیاط مسیر جلوی پایمان را احساس کنیم همانگونه که سوسکهای
خاکی می کنند و با کمال فروتنی بکوشیم که به حقیقت دست یابیم. ما باید از
بازی کردن نقش پیامبرانی که همه چیز را می دانند دست بر داریم و این بدین
معنی است که ما خودمان باید تغییر کنیم."
گزينه ي مناسب براي نظام سياسي ايران دموكراسي ليبرال و لائيك است و
البته هيچ اجباري در روند تاريخ نيست به هر حال مملكت مال مردم است و
مردم صاحب اختيار آن هستند و هدف از برقراري دموكراسي ليبرال فقط تحقق
آزادي و استقلال همه ي مردم ايران است نه منافع گروهي خاص. و همه ي گروه
ها در كنار يكديگر تنها در داخل نظام سياسي ليبرال و لائيك مي توانند
هويت مستقل و فعاليت آزادانه خود را با رعایت قواعد دموکرسی داشته باشند
و تنها در چنين نظامي مي توان به حق تصميم گيري هر فرد و گروه براي خود
بر اساس شعور و عقل انساني - كه همه ي انسانها دارند و نيازي به قرض
گرفتن از روشنفكران خودخواه همه چيز دان و هگل مآب نيست - احترام گذاشت و
تنها در چنين نظامي مي توان به دموكراسي - حق شركت همه ي مردم در
تعيين سرنوشت كل جامعه و داشتن قانون اساسي كه به وسيله ي آن بتوانيم
بدون خونريزي و خشونت از شر دولتي كه دلخواهمان نيست خلاص شويم - رسيد
و انسانيت را ارج نهاد . * شعور مردم برای شناختن صلاح خود، همتشان برای در دست گرفتن اختیار
حیات خویش و درستی شان در پیروی از قانونی كه خود برقرار ساخته اند
فرضهای اولیهٌ دمكراسی است. اگر از آنها ببریم از خود دمكراسی بریده ایم.
البته نباید بر نقاط ضعف مردم چشم ببندیم چون دور از واقع بینی است، ولی
نمیتوان دمكرات بود و از این خوشبینی اساسی نسبت به مردم صرف نظر كرد.
انحراف از این روش راهی به جز راه استبداد باز نمیگذارد. افراد بشر نه
فقط به طور كلی صاحب شعور لازم برای تشخیص مصلحت فردی و جمعی خویش هستند،
بلكه در جمع به اندازهٌ كافی پابند اخلاق و تابع وجدان خود نیز هستند تا
این دو تمایلشان را به زورگویی مهار نماید و از نادرستی در حق دیگران
بازشان بدارد. و آخر اینكه اگر اخلاق و وجدان كافی نبود، در جامعه ای كه
قانونش تابع ارادهٌ خود آنهاست و نهادهای دولتی اش خدمتگزار مردمند، حرمت
به قانون و ترس از پلیس برای ممانعت از نادرستی كافیست. * هدف اگر مشخص باشد براي رسيدن به آن بايد كساني را به رهبري برگزينيم كه
استراتژی رسيدن به چنين هدفي را ارائه كرده اند و قدرت استقامت همگام با
مبارزان براي رسيدن به هدف را داشته باشند. پروفسور كارل پوپر :
"ادعای من این است که تاریخ معنا ندارد.اما این ادعا مستلزم این نیست
که مبهوت به تاریخ قدرتمداری سیاسی خیره شویم و در آن چیزی جز شوخیهای
بیرحمانه نبینیم. می توانیم با توجه به مشکلات ناشی از قدرتمداری سیاسی
که در این روزگار می خواهیم چاره ای بر آنها بیاندیشیم تاریخ را تعبیر و
تاویل کنیم. تعبیر تاریخ می تواند از نظر گاه مبارزه برای استقرار
جامعه ی باز و حکومت عقل و عدالت و آزادی و برابری و مهار کردن جنایات
صورت بگیرد. راست است که تاریخ هدف و غایتی ندارد اما ما می توانیم همین
هدفهای خودمان را هدف آن قرار دهیم. تاریخ معنایی ندارد ولی ما می توانیم
به آن معنا دهیم." دكتر رامين كامران :
* صحبت از گذشته كردن علیرغم ظاهر پر طمطراق، به خودی خود معنایی ندارد و
بر خلاف ظاهرش نه چندان راهگشاست و نه نتیجه ای كه از آن حاصل میشود
چندان روشنگر است و قاطع. بار تاریخ گذشته در چارچوب امروز است كه معنا
پیدا میكند و در این زمینه و آن مورد مؤثر میافتد و گاه حتی نقش تعیین
كننده ایفا مینماید. دائم به سوی گذشته نگاه كردن و رد عواملی را جستن كه
با تجدد سازگار نیست، كار آسانی است، چون در جوامع سنتی هزار و یك چیز
میتوان یافت كه با آنچه در جوامع مدرن میبینیم متفاوت و حتی متناقض است.
باید دید چرا برخی از این عوامل در تعیین سرنوشت امروز ما مؤثر واقع
میشود و برخی نه. باید دید چارچوبی كه حیات امروز ما در قالبش شكل گرفته
چه مختصاتی دارد و با اعتنا به اینها بار گذشته را سنجید. گذشتهٌ ما حاوی
امروز ما نیست، ولی امروزمان كه در شناخت و گاه تغییر آن میكوشیم،
بخشهایی از گذشتهٌ ما را در دل خود دارد و این چیزهایی كه از گذشته زنده
مانده است به اعتبار نیروی امروزش زنده است نه با اتكای به نیرویی كه
دیروز داشته. فایدهٌ حافظهٌ تاریخی هم مرور بر خاطرات دیروز نیست، تأثیری
است كه نظم دادن به این حافظه میتواند بر حیات امروز ما بنهد.*
عبارات داخل " " از پروفسور کارل پوپر است و عبارات داخل * * برگرفته
از مقالات دکتر رامین کامران هستند. 24 نوامبر 2010
بی نام از داخل ایران
(به دلیل حکومت دیکتاتوری داخل ایران)
است که من در آن نقشي نداشته ام اما من جامعه ي امروز را می بینم که
چگونه انسان از حقوق اولیه اش محروم می شود. و با شگفتي مي بينم كه علاوه
بر تضييع حقوق انساني توسط حکومتگران چگونه عده ای هگل وار بر طبل قوم
گرایی و نژاد برتر و زبان برتر می زنند تا شاید هیتلری دیگر دست ساخته ی
روشنفکران هگل مآب پدید آيد و البته طرف مقابل را می بینم که چگونه واکنش
تلافی جویانه و خصمانه می گیرد و البته بیشترین بهره را حكومت توتاليتر
از دعوای قوم گرایی برای بقای خود می گیرد.
تاریخ می گذرد اما واقعیتی هست که نمی توان با آن مبارزه کرد و هر جا حقي
از بين برود هر دوطرف تاوان آن را دير يا زود خواهند پرداخت . نمی شود
با استدلال انسانی را از خواست و حق اوليه اش محروم کرد . و این واقعیت
را نيز باید سنجید که انسان در ابتدا با زبان مادری اش فکر می کند و فقط
اینگونه می توانم محرومیت از حق اولیه ی آموزش زبان مادری را توجیه کنم
که حکومت دیکتاتوری ارزشهای خود را بر مردم تحمیل می کند و البته بسیاری
از حقوق اولیه انسانی همانند آزادی عقیده و فکر و وجدان در رژیم های
دیکتاتوری نابود می شوند. گویی که فقط حاکمان فاشیست حق حیات دارند و كمر
به نابودي انسانيت بسته اند.
"همه ی دیکتاتوری ها غیر اخلاقی هستند. دیکتاتوری از دید اخلاقی غلط است
زیرا شهروندان کشور را مجبور می کند بر خلاف باور های اخلاقی شان با
اهریمن همکاری کنند حتی اگر این همکاری همراه با سکوت باشد. دیکتاتوری
انسانی را که معتقد به یک مسئولیت اخلاقی است از این ویژگی محروم میکند و
او را تا یک صدم آن چه که باید باشد تنزل می دهد و هرگونه کوشش برای
انجام مسئولیت های انسانی را تبدیل به یک خودکشی می کند."
دیکتاتوری هم رژیم اتوریتر پهلوی را شامل می شود و هم رژیم توتالیتر
جمهوری اسلامی را.
و آنچه كه بر رنج طاقت فرساي مردم ایران مي افزايد اين است كه روشنفكران
جامعه نيز در دام بازي هاي لفظي هگل واري مي افتند و خود يك طرف دعوا مي
شوند و اين وسط معلوم نمي شود كه انسان امروزي چه نقشي از تاريخ ديروزي
دارد و شرافت انسان مدرن چه سهمي ازدعوا هاي لفظي تاریخ گرایی دارد و من
با خود فكر مي كنم تاريخ مصرف اين تاريخ قدرتمداريها كي به پايان ميرسد و
كي ارزش و شرافت انساني بر تخت مي نشيند و از تاريخ گذشته كشورمان تنها
براي پيشرفت جامعه ی امروز مان استفاده مي شود؟
و البته در اين آب گل آلود نوصيادان نو انديش نو ديني طمعه ي سكولار
اسلامي ! و دموكراسي ديني ! را مي اندازند و هزار تا استدلال مغلق وار
براي توجيه جنايات امام عزيزشان مي آورند و خواستار بازگشت به دوران
جنايات امامشان مي شوند. (و نيازي به تذكر روشنفكران نو ديني و بقيه ي
سياست بازان همه چيز دان ندارم كه سياست خيلي پيچيده است !!! بالاخره
بايد در حالت گذار به دموكراسي 31 سال ديگر نيز به جاي دروغگويي ريا
و تزوير كرد و مطالب تقلبي دموكراسي ديني و سكولاريسم اسلامي به خورد
مردم داد و انسان ياد دغلبازي هاي هگل مي افتد و لابد بعد از 31 سال
ديگر بايد كشور ما دموكراسي هيتلري ! را نيز تجربه كند.!!!)
هدفم هشدار از دام و مصیبتی است که روشنفکران همه چیز دان هگل مآب با
استدلالهای هگل وارشان ( مغلق گوییها و اصطلاح بافیهای سطحی ) خرد انسانی
را نابود میکنند و توان انسانها را که بايستي صرف مسائل واقعی و توسعه ي
حقوق انساني و پیشرفت فنی کنند به قهقرا می برند و به سمت مسائل لفظی
غیر واقعی سوق می دهند.
ترس اصلي من همه از اين است كه بار ديگر روشنفكران هگل مآب ايراني با
استدلال هاي مغلق وار و فريبنده شان بتوانند مردم كشورم را فريب دهند كه
البته خطر استدلال هاي مغلق وار اسلامگرايان نو بيشتر و جدي تر از نژاد
برتران و قوم گرايان است .
براي مقابله با مغلق گوييها و دغلبازيهاي اسلامگرايان نو با توجه به مشكل
اصلي گذار جامعه ي ايران از توتاليتاريسم به دموكراسي از افكار و مقاله
هاي پر محتواي دكتر رامين كامران استمداد مي گيريم كه صريح و واضح و
قاطع هستند و به خوبي پايه هاي توتاليتاريسم مدرن ايراني را شكافته اند.
اميدوارم كه ما مردم ايران آينده ي كشورمان را بر پايه هاي مغلق وار و
ويران شده ي توتاليتاريسم مدرن ايراني نسازيم تا آوارش حداقل بر سر
نسلهاي بعدي نريزد و بگذاريم تئوريها بجای انسانها بميرند و تئوريهاي
اسلامگرايان ايراني در روي همين صفحه هاي كاغذ آن قدر ضعيف شوند تا در
بيرون از صفحه هاي كاغذ نتوانند جان انسان هاي دگر انديش نسل هاي آينده
را بگيرند هرچند جان بسياري از انسانها را گرفته اند ولي اين جنايتها را
بايد در جايي قطع كرد و اين امر با مرگ نظام جمهوري اسلامي و جايگزيني آن
با دموكراسي ليبرال و لائيك انجام پذير است. " آینده کاملا باز است. ما می توانیم در آن نفوذ داشته باشیم . بنابر این
مسئولیت سنگینی بر دوش ما قرار گرفته که در باره اش هیچ نمی دانیم. چه
کار مثبتی می توانیم انجام دهیم؟ روشنفکران چه کار می توانند بکنند؟ "
اما چگونه پیام روشنفکران _ یا به قول فون هایک " سوداگران دست دوم
اندیشه ها" _ را دوباره قبول کنیم . اندیشه ها و تهییج های افلاطون و هگل
و مارکس را پوپر در کتاب جامعه ی باز به نقد کشیده است. کشتار های دسته
جمعی به نام یک نظریه و دکترین توتالیتری اختراع روشنفکران بود.
بار دیگر ناامید می شوم اما این بار روشنفکرانی چون سقراط و کانت و پوپر
را به یاد می آورم و می بینم که هیچ دلیلی نیست برخی روشنفکران دیگر _
روشنفکرانی روشن بین تر – سر انجام جهانیان را بشارت ندهند که هیاهوی
ایدئولوژی های توتالیتر و تام گرا براستی برای هیچ بود.
" اگر روشنفکران دست از تهییج مردم علیه همدیگر بردارند – که غالبا با
حسن نیت صورت می گیرد- همین باعث نیکی بسیار خواهد شد."
* لیبرالها به سه دلیل دست به دامن آزادی میشوند. اول از همه به حرمت خود
آزادی كه محفوظش میدارند. دوم به این دلیل كه به محدودیت اطلاع خود
معترفند و در این باب خیالپردازی و لافزنی نمیكنند. سوم از این جهت كه از
فكر كردن نمی هراسند؛ ایدئولوژی هایی كه برای همه چیز جواب آماده دارد
مناسب ذهن كسانی است كه بار فكر كردن بر ذهنشان سنگینی میكند و در صددند
تا هر چه زودتر خود را از وزنهٌ آن خلاص كنند. *
" ما باید با احتیاط مسیر جلوی پایمان را احساس کنیم همانگونه که سوسکهای
خاکی می کنند و با کمال فروتنی بکوشیم که به حقیقت دست یابیم. ما باید از
بازی کردن نقش پیامبرانی که همه چیز را می دانند دست بر داریم و این بدین
معنی است که ما خودمان باید تغییر کنیم."
گزينه ي مناسب براي نظام سياسي ايران دموكراسي ليبرال و لائيك است و
البته هيچ اجباري در روند تاريخ نيست به هر حال مملكت مال مردم است و
مردم صاحب اختيار آن هستند و هدف از برقراري دموكراسي ليبرال فقط تحقق
آزادي و استقلال همه ي مردم ايران است نه منافع گروهي خاص. و همه ي گروه
ها در كنار يكديگر تنها در داخل نظام سياسي ليبرال و لائيك مي توانند
هويت مستقل و فعاليت آزادانه خود را با رعایت قواعد دموکرسی داشته باشند
و تنها در چنين نظامي مي توان به حق تصميم گيري هر فرد و گروه براي خود
بر اساس شعور و عقل انساني - كه همه ي انسانها دارند و نيازي به قرض
گرفتن از روشنفكران خودخواه همه چيز دان و هگل مآب نيست - احترام گذاشت و
تنها در چنين نظامي مي توان به دموكراسي - حق شركت همه ي مردم در
تعيين سرنوشت كل جامعه و داشتن قانون اساسي كه به وسيله ي آن بتوانيم
بدون خونريزي و خشونت از شر دولتي كه دلخواهمان نيست خلاص شويم - رسيد
و انسانيت را ارج نهاد . * شعور مردم برای شناختن صلاح خود، همتشان برای در دست گرفتن اختیار
حیات خویش و درستی شان در پیروی از قانونی كه خود برقرار ساخته اند
فرضهای اولیهٌ دمكراسی است. اگر از آنها ببریم از خود دمكراسی بریده ایم.
البته نباید بر نقاط ضعف مردم چشم ببندیم چون دور از واقع بینی است، ولی
نمیتوان دمكرات بود و از این خوشبینی اساسی نسبت به مردم صرف نظر كرد.
انحراف از این روش راهی به جز راه استبداد باز نمیگذارد. افراد بشر نه
فقط به طور كلی صاحب شعور لازم برای تشخیص مصلحت فردی و جمعی خویش هستند،
بلكه در جمع به اندازهٌ كافی پابند اخلاق و تابع وجدان خود نیز هستند تا
این دو تمایلشان را به زورگویی مهار نماید و از نادرستی در حق دیگران
بازشان بدارد. و آخر اینكه اگر اخلاق و وجدان كافی نبود، در جامعه ای كه
قانونش تابع ارادهٌ خود آنهاست و نهادهای دولتی اش خدمتگزار مردمند، حرمت
به قانون و ترس از پلیس برای ممانعت از نادرستی كافیست. * هدف اگر مشخص باشد براي رسيدن به آن بايد كساني را به رهبري برگزينيم كه
استراتژی رسيدن به چنين هدفي را ارائه كرده اند و قدرت استقامت همگام با
مبارزان براي رسيدن به هدف را داشته باشند. پروفسور كارل پوپر :
"ادعای من این است که تاریخ معنا ندارد.اما این ادعا مستلزم این نیست
که مبهوت به تاریخ قدرتمداری سیاسی خیره شویم و در آن چیزی جز شوخیهای
بیرحمانه نبینیم. می توانیم با توجه به مشکلات ناشی از قدرتمداری سیاسی
که در این روزگار می خواهیم چاره ای بر آنها بیاندیشیم تاریخ را تعبیر و
تاویل کنیم. تعبیر تاریخ می تواند از نظر گاه مبارزه برای استقرار
جامعه ی باز و حکومت عقل و عدالت و آزادی و برابری و مهار کردن جنایات
صورت بگیرد. راست است که تاریخ هدف و غایتی ندارد اما ما می توانیم همین
هدفهای خودمان را هدف آن قرار دهیم. تاریخ معنایی ندارد ولی ما می توانیم
به آن معنا دهیم." دكتر رامين كامران :
* صحبت از گذشته كردن علیرغم ظاهر پر طمطراق، به خودی خود معنایی ندارد و
بر خلاف ظاهرش نه چندان راهگشاست و نه نتیجه ای كه از آن حاصل میشود
چندان روشنگر است و قاطع. بار تاریخ گذشته در چارچوب امروز است كه معنا
پیدا میكند و در این زمینه و آن مورد مؤثر میافتد و گاه حتی نقش تعیین
كننده ایفا مینماید. دائم به سوی گذشته نگاه كردن و رد عواملی را جستن كه
با تجدد سازگار نیست، كار آسانی است، چون در جوامع سنتی هزار و یك چیز
میتوان یافت كه با آنچه در جوامع مدرن میبینیم متفاوت و حتی متناقض است.
باید دید چرا برخی از این عوامل در تعیین سرنوشت امروز ما مؤثر واقع
میشود و برخی نه. باید دید چارچوبی كه حیات امروز ما در قالبش شكل گرفته
چه مختصاتی دارد و با اعتنا به اینها بار گذشته را سنجید. گذشتهٌ ما حاوی
امروز ما نیست، ولی امروزمان كه در شناخت و گاه تغییر آن میكوشیم،
بخشهایی از گذشتهٌ ما را در دل خود دارد و این چیزهایی كه از گذشته زنده
مانده است به اعتبار نیروی امروزش زنده است نه با اتكای به نیرویی كه
دیروز داشته. فایدهٌ حافظهٌ تاریخی هم مرور بر خاطرات دیروز نیست، تأثیری
است كه نظم دادن به این حافظه میتواند بر حیات امروز ما بنهد.*
عبارات داخل " " از پروفسور کارل پوپر است و عبارات داخل * * برگرفته
از مقالات دکتر رامین کامران هستند. 24 نوامبر 2010
بی نام از داخل ایران
(به دلیل حکومت دیکتاتوری داخل ایران)
Be One in a Million! Sign the Petition at One Million Voices for Iran
Posted via email from lissping
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.