نامه یکی از بچه های دانشگاه تهران برای هژیر کرد نژاد
چندتا از بچه های دانشگاه تهران زندانند الان به جرم کرد بودن. یعنی در واقع دارن اتفاقات خردادماه کوی را میندازن گردن کردهای خوابگاه. دارن برای توجیه حمله به کوی یه پرونده متقابل برای دانشجوها میسازن
تا اونجایی که من خبر دارم حداقل چهارتا از علوم اجتماعی، سه تا از تربیت بدنی و یکی هم از روانشناسی الان توی زندانند.برای هژیر کرد نژاد که فامیلی اش انگار، خود جرم بزرگی استسلام رفیقحالا به گمانم ۳-۳۲ روزی می شود که دانشکده تو را کم دارد. کلاس ها نیز. حیاط و سلف و بوفه هم همینطور. این رسمش نبودها! آن روز که سر کلاس روش تحقیق قرار شد هم گروهی هم باشیم، قرار نبود نا رفیقی کنی. قرار نبود میانه راه بگذاری مان به حال خود و بروی برای خودت گوشه سلول جا خوش کنی. قرار نبود ما را اینجا با نام خالی ات تنها بگذاری! قرار نبود وقت تقسیم کار هی بگوییم گروهمان ۵ نفر است و بعد به یکباره یادمان بیاید که نه... تو نیستی... استاد ۴ نفریم! یکی مان در زندان است... قرار نبود سر کلاس جامعه شناسی آموزش و پرورش استاد اسمت را بخواند. بعد لحظه ای درنگ کند و صدایش را بیارد پایین و برای اینکه در خجالتت نماند برود سراغ اسم بعدی.راستش را می خواهی بدانی؟ما همه شرمنده توییم. ما همه از رویت خجالت می کشیم. ما شرمنده ایم که در هیاهوی اتفاق های بیرون یادمان رفت کسی از ما گوشه زندان دارد تنهایی اش را خط می زند. کسی که دیروز در میان ما بود. هم کلاسی مان بود و شاید هم دوستمان. ما همه شرمنده ایم که یادمان رفت کسی را آن ور دیوارهای بلند اوین در بند کرده اند و دارند وقایع ۱۶ آذری را به وی نسبت می دهند که آن موقع حتی بیرون هم نبود چه برسد در دانشگاه باشد یا در حال ارتکاب جرم(!). طفلی خانواده ات هم باید شرمنده ات باشند به گمانم. شاید اگر این فامیلی های لعنتی مان را خودمان انتخاب می کردیم نه اینکه از پدرانمان برایمان به ارث گذاشته می شد آن وقت امروز تو پشت میله های لعنتی زندان نبودی و به جای اینکه تنهایی ات را روی دیوار خط بزنی، کنار ما شمع تولدت را فوت می کردی...نمی دانم شاید اگر از تبار آقا زاده ها بودی آن وقت خیلی زودتر از اینها از تو و خانواده ات برای به اشتباه در بند کردنت عذر خواهی می کردند و تو در میان مان بر می گشتی...اما تو از تبار انسانی و این خود برای محکومیتت کافی است دوست من..... ها راستی. یادم رفت بگویم!شاید به گوشت رسانده باشند اما بچه ها برایت جشن گرفتند هژیر کرد نژاد. جشن تولدت را... جشنی که قبل از هر چیز معنای آمدن می دهد. معنای زیستن.. معنای بودن... اما تو نبودی... تو نبودی و ما در حسی متناقض از بودن و نبودن آدمهایی که زاده شده اند تا باشند اما حق هستی و بودن شان از آنها گرفته شده دست و پا می زدیم...تو نبودی و ما مدام در این فکر بودیم چقدر خدا روی زمین متولد شده. خدایانی که به نظرشان خدای قرآن و محمد لابد اشتباه کرده که بعضی ها را فرستاده روی زمین. خدایانی که مصلحان خدای محمد شده اند. خدایانی که از دل کفر زاده اند. و ما چشم دوخته ایم به رسولانی خسته که بر این پهنه نومید رسالت خویش را به اتمام رسانده اند...
تا اونجایی که من خبر دارم حداقل چهارتا از علوم اجتماعی، سه تا از تربیت بدنی و یکی هم از روانشناسی الان توی زندانند.برای هژیر کرد نژاد که فامیلی اش انگار، خود جرم بزرگی استسلام رفیقحالا به گمانم ۳-۳۲ روزی می شود که دانشکده تو را کم دارد. کلاس ها نیز. حیاط و سلف و بوفه هم همینطور. این رسمش نبودها! آن روز که سر کلاس روش تحقیق قرار شد هم گروهی هم باشیم، قرار نبود نا رفیقی کنی. قرار نبود میانه راه بگذاری مان به حال خود و بروی برای خودت گوشه سلول جا خوش کنی. قرار نبود ما را اینجا با نام خالی ات تنها بگذاری! قرار نبود وقت تقسیم کار هی بگوییم گروهمان ۵ نفر است و بعد به یکباره یادمان بیاید که نه... تو نیستی... استاد ۴ نفریم! یکی مان در زندان است... قرار نبود سر کلاس جامعه شناسی آموزش و پرورش استاد اسمت را بخواند. بعد لحظه ای درنگ کند و صدایش را بیارد پایین و برای اینکه در خجالتت نماند برود سراغ اسم بعدی.راستش را می خواهی بدانی؟ما همه شرمنده توییم. ما همه از رویت خجالت می کشیم. ما شرمنده ایم که در هیاهوی اتفاق های بیرون یادمان رفت کسی از ما گوشه زندان دارد تنهایی اش را خط می زند. کسی که دیروز در میان ما بود. هم کلاسی مان بود و شاید هم دوستمان. ما همه شرمنده ایم که یادمان رفت کسی را آن ور دیوارهای بلند اوین در بند کرده اند و دارند وقایع ۱۶ آذری را به وی نسبت می دهند که آن موقع حتی بیرون هم نبود چه برسد در دانشگاه باشد یا در حال ارتکاب جرم(!). طفلی خانواده ات هم باید شرمنده ات باشند به گمانم. شاید اگر این فامیلی های لعنتی مان را خودمان انتخاب می کردیم نه اینکه از پدرانمان برایمان به ارث گذاشته می شد آن وقت امروز تو پشت میله های لعنتی زندان نبودی و به جای اینکه تنهایی ات را روی دیوار خط بزنی، کنار ما شمع تولدت را فوت می کردی...نمی دانم شاید اگر از تبار آقا زاده ها بودی آن وقت خیلی زودتر از اینها از تو و خانواده ات برای به اشتباه در بند کردنت عذر خواهی می کردند و تو در میان مان بر می گشتی...اما تو از تبار انسانی و این خود برای محکومیتت کافی است دوست من..... ها راستی. یادم رفت بگویم!شاید به گوشت رسانده باشند اما بچه ها برایت جشن گرفتند هژیر کرد نژاد. جشن تولدت را... جشنی که قبل از هر چیز معنای آمدن می دهد. معنای زیستن.. معنای بودن... اما تو نبودی... تو نبودی و ما در حسی متناقض از بودن و نبودن آدمهایی که زاده شده اند تا باشند اما حق هستی و بودن شان از آنها گرفته شده دست و پا می زدیم...تو نبودی و ما مدام در این فکر بودیم چقدر خدا روی زمین متولد شده. خدایانی که به نظرشان خدای قرآن و محمد لابد اشتباه کرده که بعضی ها را فرستاده روی زمین. خدایانی که مصلحان خدای محمد شده اند. خدایانی که از دل کفر زاده اند. و ما چشم دوخته ایم به رسولانی خسته که بر این پهنه نومید رسالت خویش را به اتمام رسانده اند...
Posted on FaceBook by Mani Irani http://www.facebook.com/note.php?note_id=242001288100
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.