Tuesday, 26 January 2010

کوی دانشگاه را فراموش نکنیم

همینجوری

باید درباره کوی دانشگاه و اتفاقات 25 خردادش حرف بزنیم. نباید بگذاریم فراموش شود اتفاقی که حالا شده مستمسک برخورد با دوستان ما. قصه دارد وارونه می شود. دارد جای متهم و شاکی عوض می شود. هرچه به ذهنم فشار می آورم و خاطره آن شب را مرور می کنم، مظلومیت دانشجویان پیش چشمم می آید. دسته های مهاجم را هنوز می بینم که موتور توی محوطه خوابگاه رژه می روند، کسانی را می بینیم که دیوانه وار توی خوابگاه جولان می دهند و با چماقهایشان شیشه ها را فرو می ریزند تا وحشتی را که با حضورشان ایجاد کرده اند افزونتر سازند، دانشجویانی را می بینم که زخمی از سنگ و باتوم و گلوله های ساچمه ای کنار میدان کوی دراز کشیده اند، جوانک های بی خواب شده ای را می بینم که احساس فتح در برابر دشمن می کنند و به جای استفاده از دستشان برای باز کردن در اتاقها از ضربات لگدشان استفاده می کنند، پسری را می بینم که از ترس مهاجمان از طبقه بالای ساختمانشان پایین پریده، هم قطاران خود را می بینم که در سالن تلوزیون در کنار هم نشسته اند تا فرمانده مهاجمین هرکدام را که هوس می کند بزند و هر کدام را که دلش می خواهد برای بازداشت ببرد و...

باید درباره کوی دانشگاه و اتفاقات 25 خردادش حرف بزنیم. نباید بگذاریم فراموش شود اتفاقی که حالا شده مستمسک برخورد با دوستان ما. قصه دارد وارونه می شود. دارد جای متهم و شاکی عوض می شود. باید عاملان واقعه را در ذهنمان مرور کنیم و به خاطر بسپاریم. نفر اول چه کسی بود؟ نیروی انتظامی چه می خواست از ما؟ مگر در این شهر پهناور فقط ما معترض بودیم که سراغمان آمدند برای سرکوب؟ چرا ما شده ایم مرغ عروسی و عزا؟ وقتی همه شهر معترضند و به خیابان آمده اند کجای اعتراض ما عجیب بود که نیروی انتظامی بخواهد اینچنین با بی تدبیری اعتراضات را به سمت تنش و درگیری بکشاند؟
نفر دوم؟ باید صبر کنیم تا اولین دانشجویان دستگیر شده آزاد شوند و روایت کنند برایمان آنچه را که بر سرشان رفته است. باید از زبان آنها بشنویم که آن شب از خوابگاه شان به کجا منتقل شدند. باور کردنی نیست. زیرزمین وزارت کشور! هنوز بیشتر از دو سه روز نیست که وزارت کشور از کار ارائه نتایج انتخابات فارغ شده. عجیب وزیر پرکاری است این اقای محصولی! نشستن بر صندلی وزارتخانه جدید به شما ساخته آقای وزیر میلیاردی؟
نفر سوم رییس خودمان. فرهاد رهبر! خودش تکذیب می کند اما فرمانده سپاه تهران به نقل از فرمانده نیروی انتظامی تاکید دارد که او از پلیس خواست تا برای برخورد با دانشجویان وارد کوی دانشگاه شود. روایتی که دور از ذهن هم نیست. رییسی که در آن شبِ بی پناهی باید پناه دانشجویان می شد، هیچ بعید نیست که خودش زمینه ساز این جور شده باشد.
چهارم؟ راستی کی قرار است تکلیف لباس شخصی ها مشخص شود؟ کی قرار است معلوم شود که این نیروهای همیشه در صحنه که در پناه نیروهای رسمی و به نام نظام و رهبری آن هرکاری دلشان می خواهد می کنند و هیچ کس هم حاضر نیست مسئولیت کارهایشان را بپذیرد کی هستند و از کجا سازماندهی می شوند؟ اگر بگوییم بسیجی هستند کسی معترض می شود که بسیج را با اینان نسبتی نیست، اگر بگوییم سپاهی هستند، سپاه اطلاعیه می دهد که ما مداخله ای نداشتیم، اگر بگوییم نیروی امنیتی هستند جواب می شنویم که نیروهای امنیتی را با تهاجمی به این گستردگی چه کار! باشد هرچه شما می گویید لباس شخصی های خودسر! من اما اینقدر می دانم که این خودسرها حق زدن دانشجویان و بازداشت آنها را داشتند و کسی هم کاری به کارشان ندارد.
پنجم و ششم و و و؟ گزینه ها زیادند. اجازه بدهید از این بحث بگذریم و به چیزهای دیگر بپردازیم.

باید درباره کوی دانشگاه و اتفاقات 25 خردادش حرف بزنیم. نباید بگذاریم فراموش شود اتفاقی که حالا شده مستمسک برخورد با دوستان ما. قصه دارد وارونه می شود. دارد جای متهم و شاکی عوض می شود. متهمان آسوده و راحت مشغول زندگی کردن و لذت بردن از اوضاع جدید هستند. دوستان ما اما به گناه ناکرده باید تقاص پس دهند. یک بار با کاهلی و سهل انگاری مان اجازه دادیم که جنایت کوی دانشگاه فراموش شود، اجازه دادیم که وقایعش اسیر روایت های مخدوش شود، اجازه دادیم که گناهکاران با خیال راحت به کار خود ادامه دهند و قصه های جعلی از آن بسازند، داستان جنایتشان را هر روز که می گذشت بیشتر تحریف کنند و کار به آنجا رسد که رییس جمهور نهم و کاندیدای پیروز اعلام شده انتخابات اخیر در نطق انتخاباتی اش ادعا کند که در وقایع تیرماه 78 عده ای قصد تصرف پایتحت را داشته اند. جل الخالق!
باید درباره کوی حرف بزنیم. هنوز که این واقعه به کتابهای تاریخی پر از دروغ راه نیافته، هنوز که خون از زخمهای دانشجویان می جوشد، هنوز که عاملان جنایت به احتیاط رفت و امد می کنند باید این داستان را تازه نگه داریم و ناامید نشویم از اینکه امکان برقراری عدالت و مجازات ظالمان نیست. این داستان را تازه نگه داریم حداقل برای اینکه تکرار دوباره اش در نظرشان آسان نیاید.

Posted via web from Liss's posterous

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.